محل تبلیغات شما



هر روز که میگذرد این درد بیشتر عذابم میدهد انگار که دیگر خسته شدم ،دده از همه چیز، از بودن ،از نفس کشیدن ،انگار مثل یک گوی شدم ته یه گودال عمیق هی غلت میخورم، چرخ میزنم، ولی دست و پایی برا بیرون آمدن از این گودال را ندارم.خدایا خودت گفتی صبر کن که پیروزی در صبر است، اما من دلم دیگر طاقتی ندارد، از بی مهری هایی که تو جلو پام گذاشتی داردسرد میشود ،میترسم؛ از روزی که خودم را ببازم یادم بره خدایی هست که من را میبیند ولی میدانم تو بهترینها را برا من رقم خواهی زد میدانم اگر هیچ کسی نیست تو هستی میدانم اگر کم آوردم باید نبازم و فقط به تو توکل کنم .اما من خسته شدم از همه ی این حرفها و حدیثها،از امیدی که خودم به خودم میدهم از آدمها خسته شدم،یک کاری بکن من رااز این عذاب نجاتم بده ،درستش کن مگر من جز زندگی خودم چی خواستم.

کاش آدمها یادشان بماند کسانی را که برایشان از همه چیز گذشتند حتی در نبودنشان نفس نکشیدند، هر روز بیداری بدون آنهااز مرگ بدتر بوده، اما همین ها فقط زجر کشیدند دست روی درد دلشون گذاشتن و آرام و بیصدا گریه کردند.حتی از داد زدن ترسیدند که نکند دادشان اذیتی باشد،اینها یکبار خودشونو میبازن و اگر باختن دیگر راه برگشتی ندارن،چون تمام وجود را میگذارند پای این باخت، فقط نگاه میکنن هر روزکه میگذرد بیشتر تنها میشوند  از همه فرار میکنند دیگر هیچ اتفاقی خوشحالشون نمی کنه.نفس میکشن که بمیرند و میمیرند که خم به ابروی همونایی که براشون هیچ شدند نیفتد کاش می شد فرار کرد و با این فرار فراموش کرد .میگن یه روز یکی میاد که همه اونایی که رفتن رو از یادت میبره .کاش حداقل برای من یک نفر زودتر بیاد واقعا کم آوردم  هیچ چیز آرامم نمیکند انگار گم شدم .کاش یکی پیدایم کند 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

انتخاب مدرسه خوب روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما